
زمانه هم چون گذریست باید ازین گذر گذشت
نه راه پیش دارد نه پس باید ازین سفر گذشت
قسمت ما دربه دریست، سهم ما خوش باوریست
توی راه زندگی، مقصد ما، در به دریست
فکر راحت نفسی خوش دل من می طلبد
قفسی با، در باز ترانه ای از لب ساز
فکر راحت نفسی خوش دل من می طلبد
قصه شهر فرنگی دروغ بود؛ ستاره های آسمونش بی فروغ بود
قصه شهر فرنگی دروغ بود؛ ستاره های آسمونش بی فروغ بود
پیک خوشبختی ما، داره میاد؛ تو سفره
چشمای عاشق و خیس و منتظر من، به دره
خیره بر دروازه شهر آشنای من که از یک دریچه هم واسه من کوچیکتره
فکر راحت نفسی خوش دل من می طلبد فکر راحت نفسی خوش دل من می طلبد
بوی خوش عطر خاک، دلای ساده و پاک عشق رفتن به خونه قصه ای شد غمناک
فکر راحت نفسی خوش دل من میطلبد
نظرات شما عزیزان:
|